یک مهر 1392(شروع سالتحصیلی جدید )
بازم فصل نو نوار شدن بچه ها برا رفتن به مدرسه ،فصل دفتر خاطرات ،فصل خرید مداد رنگی برا نقاشی کردن فصل زیبای پاییز ، فصل شادی چترها که ذوق دیدن دوستشون باران رو دارن ،فصل خواب مترسکها ،فصلی که معروف به سلطان فصلهاست از راه رسید . 1مهر 1392.دوشنبه صبح بابایی رفت برا صبحانه نون تازه گرفت ،منم چای رو دم کردم و با ال آی که از خیلی وقت پیش بیدار ه رفتیم علی رو بیدار کردیم ،بعد از خوردن صبحانه علی لباساشو پوشید که بره مدرسه ،اما مگه ال آی میذاشت اون قبل از علی کفشاشو پوشیده بود که بره .به هر نحوی بود علی رو از زیر قرآن رد کردیم و با ارزوی یک سال تحصیلی خوب رو نه ی مدرسه اش کردیم . *علیه گو ز وریر ایشیق ورمیر* که مبادا علی بره ...
نویسنده :
مامان علی
23:21